معنی شهر باستانی ایران قدیم
حل جدول
هاترا
شهر باستانی ترکیه
انطاکیه
شهر باستانی عراق
اور
شهر قدیم چین
کواچا
شهر باستانی یونان
اسپارت
شهر خراسان قدیم
مرو
لغت نامه دهخدا
شهر ایران. [ش َ رِ] (اِخ) ایرانشهر. کشور ایران. مملکت ایران. (فرهنگ فارسی معین): تا باز که افراسیاب بیرون آمد و دوازده سال شهر ایران گرفته بود و نریمان و پسرش سام بر او تاختها همی کردند تا ایران شهر یله کرد و برفت. (تاریخ سیستان). رجوع به ایران و ایرانشهر شود.
باستانی
باستانی. (ص نسبی) قدیم. کهن. عتیق. دیرینه. قدیمی:
بکوه اندرون مانده ای دیر گاهی
بسنگ اندرون بوده ای باستانی.
فرخی.
بدان خانه ٔ باستانی شدم
به هنجار چون آزمایشگری.
منوچهری.
بر آن وزن این شعر گفتم که گفته ست
ابوالشیص اعرابی باستانی.
منوچهری.
دلجویی کن که نیکوان را
دلجویی رسم باستانی است.
خاقانی.
|| معمر. سالخورده.
واژه پیشنهادی
شهر ری
شهر باستانی سوریه
تدمر
اوگاریت
شهر باستانی امارات
فجیره
پارک شهر قدیم
سنگلج
شهر باستانی سومر
اور
شهر ری قدیم
راژس یا راگس
معادل ابجد
1445